رژ لبِ قرمز آتشینم رو بی قیدانه روی لبای گوشتیم کشیدم و عطرمو روی
گردن بلند و خوش تراشم خالی کردم .
عاشق بوی شیرنیش بودم که هر کسی رو مست میکرد .
چشمای آبی و درشتم خمارتر از همیشه به نظر میرسید .
دستی به لباس خواب حریر مشکیم که اندام بی نقصم رو قاب گرفته بود
کشیدمو بند لباسم رو کمی دادم پایین تر تا سیــ.نه های گرد و سفیدم
مشخص باشه
نگاه کلیی به خودم انداختم ، همه چیز عالی بود …
با صدای زنگ در لبخند مرموذی روی لبم نشست و به سمت در رفتم .
بی معطلی درو باز کردم و به چهره ی نیما خیره شدم .
نگاه داغ و تبدارش رو روی اندامم چرخوند و اومد داخل .
درو با پاش بست و در کسری از ثانیه به دیوار چسبوندم و لبامو قفل لباش کرد
حریصانه لب هام رو میبوسید و دستش روی رو بدنم حرکت میداد!
از حرکت دستاش آه عمیقی کشیدم و دستامو توی موهاش فرو کردمو زبونشو
کشیدم توی دهنم
سیــنه هام رو با دستاش قاب گرفت و بوسهای روی گردنم کاشت و گفت :
_جوون هرزه خانم برای من اینقدر خوشگل کردی ؟
باعشوه زبونمو روی لبام کشیدم و گفتم :
+اوهوممم …
جون کشداری گفت و مثل پر کاه بلندم کرد و به سمت اتاق رفت .
با قدم های بلند وارد اتاق شدو روی تخت پرتم کرد .
از درد آخی از میون لبام فرار کرد که وحشیانه روم خیمه زد و شروع به
بوسیدن گردنم کرد .
دستاش روی سیـنه هام حرکت میکرد و مثل مار به خودم میپیچیدم .
با شهوت یقه ی لباس خوابمو جر داد که سیـنه های گردم بیرون افتادن .
سرشو نزدیک کرد و نوک یکیش رو به دندون گرفت و با ولع شروع به خوردن
کرد .
با صدای بلندی آه میکشیدم .
دستش الی پام نشست و لب زد :
_اوممم چی داری اینجا ؛ چرا باد کرده ؟
ناله ای کردم و پاهامو بیشتر باز کردم
شــورتمو از پام در اورد و ضربه ی محکمی روی بهشتم زد که آه بلندی
کشیدم .
با صدای آه کشیدنم چشماش برقی زد و با لحن مملو از شهوت کنار گوشم
گفت :
_هیس صدا نشنوم ، فقط آه بکش برام .
بدون حرفی فقط نگاهش کردم که انگشتشو روی خط بهشتم گذاشت و آروم
باال و پایین کرد