چرا شهوتی شدم
من به عسل قول شرف دادم که نذارم دست هیچ مردی بهش برسه و طبق قولم مسئله را با پدر و مادرم در میون گذاشتم.مادرم گفت هنوز دو تا برادر بزرگتر داری و تا اونا داماد نشن نوبت تو نمیرسه ولی من مجابشون کردم فعلا نامزد کنیم تا بعد.
عصر یکی از روزها مادرم را بردم جلو خونه محل اقامت عشقم و مادرم قضیه دلباختگی من به عسل را به مادر عسل مطرح کرد.مادرش گفته بود عسل نامزد داره و بعد از سالگرد پدرش عروسی میگیره.وقتی مادر خدا بیامرز م با جواب منفی اومد دنیا برام تیره و تار شد.یادمه خیلی گریه کردم و رفتم حرم و کلی دعا کردم.
روز بعد طبق برنامه حدودای ساعت ده صبح با عسلم دیدار داشتم.ازش خواستم هرگز زیر بار ازدواج با کس دیگه ای نره،کلی به هم قول دادیم و رفتیم بستنی خوردیم و تو یه عکاسی با هم عکس گرفتیم و قرار شد عکس را دو روز بعد که آماده شد تحویل بگیریم.
از عکاسی زدیم بیرون و به عسل پیشنهاد دادم الان اتاق ما خالیه پدر و مادرم رفتن حرم تا بعد نماز ظهر نمیان میتونیم تا ساعت یک با هم باشیم چون دایی و مادر عسل هم نماز ظهر را حرم میخوندن
رفتیم اتاق خودمون طبقه بالای یه خونه بود ورودیش مستقل .
عسلم را نشوندم روی مبل از یخچال خربزه آوردم دهن زیباشو باز میکرد خربزه را میذاشتم دهنش گاز میزد بقیه شو میذاشتم دهن خودم.
خنده هاش ،لهجه شیرینش،دستای تپل و سفیدش ناخونای حناییش ،آخ لبای پر طراوت وشیرینش چه لحظات نابی بود.
روسری بزرگش را از سرش برداشتم با دست چپم موهاشو نوازش میکردم در حالی که دست راستمو تو دستای گرمش میفشرد و مرتب میگذاشت روی لباش ومیبوسید.
گردن بلورشو غرق بوسه کردم
بینیمو میبردم تو خرمن موهای شرابیش وباتمام وجودم عطرموهاشومیبردم به عمق ریه هام.یه پیراهن بلند با یخه کاملا بسته زیر چادر پوشیده بود.خیلی تشنه لباش بودم ولی جرات خوردنشو نداشتم.دستمو گذاشت روی قلبش نرمی سینه اون فرشته معصوم منو بردبه دنیای شهوت محکم بغلش کردم.مثل تشنه به آب رسیده لب و صورت گردن بلورشو غرق بوسه کردم.شوری اشکشو تو دهنم
حس کردم که متوجه شدم داره اشک میریزه سریع مثل گناهکاری پشیمون خودمو ازش جدا کردم و جلوش زانو زدم .طلب بخشش وعذر خواهی میکردم و فکر کردم دیگه از دستش دادم.خیلی پشیمون بودم که چرا شهوتی شدم.گفتم
دیگه تکرار نمیشه.حتی دستت را هم لمس نمیکنم.سرم را بین دوتا دستای نازش گرفت لباشو گذاشت روی چشمم و سپش اون یکی چشمم و در نهایت لبام.
در کمترین زمان آنچنان در هم قفل شدیم که وقتی برای فکر کردن نداشتیم من به وضوح دریافتم که عسل من تمنای عشق و سکس را داره،بلندش کردم چادر روی مبل جا موند.زیپ پشت پیراهنش را باز کردم .پیراهنش را با آرومی کشیدم پایین شانه های لخت و سفیدش را لب میزدم و از غلاف پیراهن که خخارج شد
پیراهنم را دراوردم سینه سبزه و پر موی خودم را روی سینه های گرمش حس کردم در حالی که دستام کل کمر و باسنشو
نوازش میداد و لبهای تشنه و داغم مرتب تغییر موضع میداد.گاهی شانه های بلورش را میبوسیدم ولحظه ای گردن خوشتراشش و زمانی هم قسمت بالای سینه های مرمریش را با لبام لمس میکردم.
نتونستم از خوردن سینه هاش صرف نظر کنم
از اون لحظه ات ملکوتی یک صحنه در ظهنم حک شده.اون صحنه مربوط به اون لحظه ای است که عسل من روی تخت دراز کشیده بود در حالی که تنها پوشش اون تن و بدن بلورین یک شرت و کرست
دخترونه عروسکی بود و یک جفت جوراب نخی سفید کوتاه.من اون پاهای زیبا و سفیدرا قبلا بدون جوراب دیده بودم به همین دلیل دلم هواشونو کرد و ضمن نوازش رونا وساقای عشقم جوراباشم در آوردم تا انگشتای حناییش را یکبار دیگه ببوسم.
هردومون مست عشق و شهوت بودیم.شلوارم را بعد از باز کردن کمربند پایین کشیدم و رفتم و روی تن وبدنی خیمه زدم که بزرگترین شاهکار خلقت بود.عسل ازم درخواست کرد بخوابم روش و لباشو بخورم ولی من اون کرست عروسکی سفید را مانعی در راه تماس سینه های نورسش با تنم دیدم و اازپیکرنازش ججداشکردم.قبل از اجرای درخواست عشقم نتونستم از خوردن سینه هاش صرف نظر کنم.نفسهای تند
نالههای عسل و دیدن لذتش همراه با خیسی شرتش منو حشریتر میکرد
کیرشو گذاشت دهنم کون مامانی کیر تو کون آب کیر تو کون کس تپل قهوه ای کس خیس و نمناک کیر لا کون سوراخ لیسی پستون ناز پستون کیر شق کن کس پف کرده منو بکن چیز تو کس مامانی مامان کس میده کس سفید مامانی کیر پسر ,کس مادر مامانی حشری,پسر کیری از هر طرف کیر کیر سواری کس خواهر ,کیر برادر