Download complete video now!

بیوفتم روش بکنم توش

0 views
0%

من ۳۵ سالمه و ۱۰ ساله ازدواج کردم و حاصل این ازدواج یک فرزند بسیار خواستنی هست البته که هر فرزندی واسه پدر و مادرش خواستنیه . من و همسرم ازدواجمون سنتی بود اما خوب با دید باز وارد زندگی شدیم و از همون ابتدا زندگیمون رو بر پایه راستگویی بنا کردیم و رفته رفته عاشق هم شدیم ولی خوب خیلی وقت ها اتفاق هایی میوفته که آدم رو میتونه دچار لغزش کنه و من ازین موضوع خیلی سرخورده شدم واسه همین خواستم این رو با بقیه در میون بذارم که شاید خودم سبک بشم یا درسی باشه برای بقیه .
داستان از این قراره من به واسطه شغلم سفر های زیادی رو تجربه میکنم هم داخل ایران و هم خارج از کشور و خوب این سفرها جوریه که ممکنه من حتی یک ماه خونه نباشم شاید هم چند رو این دوری طول بکشه . خوب طبیعتا دوری از همسر و نداشتن رابطه احساسی و جنسی ذهن آدم رو تحت فشار میذاره ولی خوب من راجع به این موضوع خیلی جانب داری و مقاومت میکردم و حتی میشد که گاهی اوقات برای برداشتن این فشار خود ارضایی کنم .
چند وقت پیش من توی یک کشور خارجی یک شب وقت آزاد پیدا کردم و تاکسی گرفتم به سمت خیابانی رفتم تا اونجا قدم بزنم و گروه های موسیقی خیابونی رو ببینم اما توی مسیرم به یک کلاب برخوردم ، اول ازش رد شدم اما بعدش دلم خواست برگردم برم داخل هم لبی تر و هم با آهنگ های شاد کلاب انرژی خودم رو تخلیه کنم .
دل رو به دریا زدم و رفتم داخل کلاب ، موسیقی عالی و فضای خیلی شاد . همه در حال رقص و من هم ب ای خودم ویسکی سفارش دادم و تنها داشتم مشروب میخوردم و گاهی وقت ها هم میرقصیدم . کلاب رفته رفته شلوغ شد و دختر ها و پسرها دسته دسته وارد میشدند تا این که یک دسته حدود ۵ نفر دختر یا شاید ۴ نفر وارد کلاب شدند که مشخص بود این دخترها بیزینس میکنند یا در اصطلاح کارگر جنسی هستند و اون ها هم شروع به رقصیدن و سیگار کشیدن کردند .
نمیدونم چه اتفاقی افتاد که بین اون همه من چشمم روی یکی ازون دخترها زوم شده بود و نمیتونستم حواسم رو ازش بردارم با این که شاید ازون خوشگلتر و اندام زیباتر هم توی اون کلاب بود اما ذهن من میگفت این رو میخوام و دائم حواسم به اون دختر بود که چند متری با من فاصله داشت اما باز هم خودم رو بهش نزدیک نکردم . تو همین فکر بودم که یکی از اون پیش خدمت های کلاب که موقع ورودم با هم گپ کوتاهی زدیم و به زبان انگلیسی صحبت کردیم و گفتم من از کجا میام اومد پیشم و گفت این دخترها ایرانی هستند و با گفتن این حرف حس من بیشتر تشدید شد و توی همون حالت که البته زیاد هم مست نبودم گفتم اون دختر رو از طرف من یک آبجو مهمون کن .
بعد چند ثانیه دیدم سریع رفت یک بطری آبجو واسه دختر برد و از پیش اون به من اشاره کرد به این منظور که از طرف منه و اون دختر هم با یک لبخند از راه دور ازم تشکرد کرد و بعد اون دیگه به سمت من نگاه نکرد و من هم زیاد پیگیرش نشدم و هرزچندگاهی بهش یه نگاه مینداختم و رقصیدنش رو تماشا میکردم . این تا ساعت ۴ صبح ادامه داشت و کلاب دیگه رفته رفته داشت خلوت میشد تا این که دیدم اون دختر هم داره لباس گرمش رو میپوشه که بره .

نا خود آگاه وقتی میخواست از کنار من رد بشه چشم تو چشم شدیم و من مثل کسی که توی عمل انجام شده قرار گرفته باشه ازش پرسیدم میتونم شمارت رو داشته باشم ؟ اونم بدون این که چیزی بگه گوشیم رو گرفت و گفت صفحش رو باز کن ! قفل صفحه رو باز کردم و اون اسم و شمارش رو روی گوشیم سیو کرد و رفت و منم بعد از چند ثانیه زدم بیرون .
حالا من اومدم از کلاب بیرون و داره همه اون تصویرها و وسوسه ها از جلوی ذهنم میگذره … تا یه جایی پیاده اومدم و بعدش سوار تاکسی شدم و توی تاکسی بلاخره کاری که نباید میکردم رو کردم و توی واتس آپ پیام دادم خودم رو معرفی کردم و خواستم فردا ببینمش اونم بعد از این که من تقریبا رسیده بودم به هتل جواب داد و گفت بیزینس میکه و من هم گفتم میدونم و مشکلی ندارم . اون درجواب من بهایی رو که برای این کار میخواست گفت و من هم گفتم مشکلی ندارم و خواستم یک شب پیش من باشه و اون هم واسه فردا شبش گفت میتونه .
حالا که این حرف ها رد و بدل شده بود دیگه نمیتونستم جلو خودم رو بگیرم تمام اون لحظه های رابطه های شیرین با همسرم میومد جلو چشمام و اون لذتی که میبردم و واقعا هوس کرده بودم اون کاررو انجام بدم . این رو توضیح بدم من و همسرم زندگیمون از نظر رابطه جنسی خیلی خوبه و هروقت رابطه داریم هردومون کاملا به ارگاسم ذهنی و جسمی میرسیم لذت بخش ترین لحظات زندگیمون اون وقتیه که بعد یک سکس طولانی و ارضا کامل هم رو بقل میکنیم و با بوسه های عاشقانه خوابمون میبره … حالا همه اون ها جلوی چشمم بود و دائم خودم رو قانع میکردم باید این کار رو انجام بدم و با همین فکر به خواب رفتم .
صبح که از خواب بلند شدم دیگه اون حس شهوت تا حدود زیادی از بین رفته بود و دیگه ذهنم همون شرایط همیشگی رو داشت ، ساعت ۱۰ صبحونه رو خوردم از هتل زدم بیرون و رفتم برای انجام کارهام و ناهار رو بیرون خوردم واسه همسرم و دخترم سوغاتی خریدم و ساعت ۹ شب رسیدم هتل .
وقتی رسیدم هتل واسم پیام اومد ، باز کردم و دیدم اون دختر بود و پرسید امشب میای یا نه … با این سوال انگار دوباره برگشتم به نقطه اوج شهوت دیشب و بدون درنگ گفتم من ساعت ۱۱ میام همون کلاب دیشب و بعدش با هم میریم هتل . انگار دیگه کسی و خودم نمیتونستم جلو خودم رو بگیرم انگار همه چیز واسم دیکته میشد که انجام بدم .
سریع دوش گرفتم لباس عوض کردم و اومدم پایین و پاسپورتم رو از هتل گرفتم و با تاکسی رفتم به سمت اون کلاب . چون من زیاد اون هتلی که بودم می رم و گاهی وقت ها با خونواده میریم اونجا نمیخواستم ببینن من با یک دختر دیگه میرم توی اتاق و این که مطمئن بودم توی اون هتل نمیشه مهمان ببری توی اتاق . توی مسیر که به سمت کلاب میرفتم و تو نزدیکی کلاب یک هتل معمولی دیدم دفتم داخل و اتاق خواستم و گفتم ممکنه مهمان داشته باشم اونم قبول کرد پول رو دادم و کلید رو گرفتم و همونجا به اون دختر پیام دا م من هتل رو تو نزدیکی کلاب رزرو کروم .
با این کار دیگه کار از کار گذشته بود خیانتی که نباید میشد تو ذهنم شده بود و دیگه نمیشد جلوش رو گرفت . وارد کلاب شدم دوباره همون میز دیشب و اینبار فقط آبجو سفارش دادم . حدود ساعت ۱۲ اون دختر وارد کلاب شد و یک لباس سفید بسیار زیبا پوشیده بود و تازه میشد فهمید چقدر اندام زیبا و سکسی داره منم از دیدنش و فکر کردن به این که امشب با این میخوام توی رخت خواب بخوابم لذت میبردم و آبجو میخوردم .
حدود ساعت ۱:۳۰ دیگه طاقت نیاوردم و پیام دادم من آبجو هام رو خوردم و هروقت رقصت تموم شد بریم هتل و اون هم جواب داد تو برو لوکشین و اسم و شماره اتاق هتل رو واسم بفرست . من رفتم توی هتل و واسش فرستادم . ازینجا به بعد استرس جای شهوت رو گرفت دیگه واقعا داشت اتفاق میوفتاد و نمیشد جلوش رو بگیرم و فکرهای داشتن توی ذهنم مرور میشدن که صدای در اتاق اومد …
در رو باز کردم دختر وارد شد لباس گرمش رو درآورد یه چایی خوردیم و یه گپ کوتا زدیم و اون پولش رو آماده کرده بودم بهش دادم . بهم گفت بیا کمک کن زیپ پشت لباسم رو باز کن من پشتش رفتم زیپش رو که یکمی هم سفت بود باز کردم و لباسش رو درآورد و تازه اون اندام زیباش رو داشتم بدون هیچ پرده و مانعی میدیدم اما هنوز من لباس هام رو در نیاورده بودم اون رفت توی تخت خواب من هم شلوار و تیشرت و پیراهن روش رو در آوردم روی جالباسی داخل کمد گذاشتم و رفتم تو بغل کسی که شاید نباید میرفتم .
آغوشش به روم باز بود با چشم های مست و خمار و لب هایی با خنده های شهوت ناک من رو بغل کرد سینه های درشت و سفتن حس خیلی خوبی بهم میداد و شوع کردیم از هم لب گرفتن و این کار رو ادامه دادیم و اون دستش یواش یواش رفت توی شورتم و بعد این که من گردن و سینه هاش رو واسش خوردم سرش رو برد پایین شروع کرد به ساک زدن ، واقعا عالی بود و حس همیشگی رو داشتم خیلی دوست داشتم من هم میتونستم واسه اون رو بخورم همون کاری که با همسرم انجام میدیم و خیلی واسمون لذت بخشه اما هم من یک جورایی نخواستم هم اون نمیخواست . اما اتفاق اصلی که شاید ذهن من رو راجع به این موضوع درگیر خودش کرد و باعث شد این شب رویایی واسم تبدیل به شب تلخ بشه همینجا رقم خورد …
قبلا من توضیح دادم که من و همسرم رابطه جنسیمون خیلی لذت بخشه و وقتی تحریک میشیم و حس لذت بخش سکس رو پیدا میکنیم این حس تا لحظه ارضا شدن و حتی بعدش باهامونه . وقتی اون تحریک میشه اندام جنسیش خود به خود ماده ای رو ترشح میکنند که مثل روان کننده هست و این البته برای همه خانم ها وجود داره و هرکسی تحریک بشه متابولیسم بدنش این ماده رو ترشح میکنه …

بعد این که واسم ساک زد یه کاندم آورد و واسم گذاشت و یکم ژل روان کننده زد و منم به پشت خوابوندمش کردم اون تو و حین این که بغلش کرده بودم داشته تلمبه میزدم اون هم آه و ناله میکرد بعدش پوزیشن رو عوض کردیم و اون روی من نشست یکمی هم اینجوری ادامه دادیم که حس کردم اون خیسی و حس نرمی که داشتم از بین رفته ظاهرا دختر خودش هم این حس رو داشت و داشت اذیت میشد و بلند شد دوباره ژل روان کننده زد … اینجا بود که انگار ورق داستان برگشت توی ذهنم این فکر افتاد که دختر از من هیچ لذتی نمیبره و واسه یک مشت پول کثیف داره تن به این کار میده و اذیت میشه اما باز پیش خودم گفتم نه بذار یک پوزیشن دیگه رو امتحان کنم و به صورت داگی ادامه دادیم اون خیلی سعی میکرد با حرف هاس سکسی من رو آماده ارگاسم کنه اما دوباره اون حس روان نبودن و خشکی رو احسای کردم ، وقتی واسه بار دوم این اتفاق افتاد دیگه مطمئن شدم فکر من درسته دیگه اندامم اون سفتی اول رو نداشت و یه جورایی بیحال شده بود از طرفت تو اون حالت دختر ازم پرسید کی ارضا میشی و این حرف میخی بر تابوت سکسمون بود …
آره من برای اولین بار سکسی رو تجربه کردم که فقط من ازش داشتم لذت میبردم اون طرفم هیچ حسی نداشت بلکه اذیت هم میشد . عذاب وجدان خیانت به همسر و اذیت اون دختر این بار با هم به سراغم اومده بود و دیگه نمیتونستم ادامه بدم … همونجوری که به پشت خوابیده بود محکم بغلش کردم و ازش تشکر کردم گفتم واسه من کافیه و ممکنه ارضا نشم و ادامه این کار تورو اذیت کنه اونم ازم خواست ادامه بدم اما من دیگه تموم بودم و دیگه نمیخواستم .
دختر رو برگردوندم به بغل و فیس تو فیس هم رو تو آغوش گرفته بودیم ازش چنتا لب گرفتم و واسه همه چیز ازش عذرخواهی کردم و گفتم اگه میخوای بری میتونی بری من دیگه نمیخوام تا صبح اینجا باشی. البته اونم گفت میمونه و تا صبح توی بغل هم فقط خواب رو تجربه کردیم و صبح از هم جدا شدیم …
اون شب یکی از بدترین شب هایی بود که تجربه کردم، واسه من که سکس هام همه از روی عشق و علاقه بود و طرف مقابلم هم لذت میرد داستن این جور سکسی که من لذت ببرم و طرف مقابلم یا لذتی نبره یا حتی اذیت بشه واقعا دردناک بود .

From:
Date: April 18, 2022