Download complete video now!

تو مدرسه چه خبره

0 views
0%

شما مردها به هیچ کس رحم نمبکنید

کفشش رو در اورد و از زیر ساپورتش جوراب زخیمشو کشید بالا و کمی پاهاشو مالوند
قشنگ معلوم بود ک لاک قرمز زده به انگشتای پاش چون دستاشم لاک داشت
و بعدش اون یکی لنگش
دوباره نگاهی کرد بمن
و باز خیالش راحت شد چادرش را کمی ازاد کرد و شروع کرد با روسری حریر مشکیش ور رفتن و تنظیم کرد دور صورت زیباش
خیلی زن محجبه و زیبا و خانمی بود ازین حاج خانم های اب دهان را بنداز
بعد روسری چادرش رو کشید جلو سینه و با دکمه مانتوش ور رفت ظاهر داشت از زیر مانتو جلوی سینها شو و سوتین یاتاپش ور میرفت
همه اینها ک میزون شد کم کم نزدیک به ایستگاه میشدیم
ک چند باری نگاه کرد منو
دفعه اخر از خود بیخود شدم و بصورت لب خوانی گفتم چیزی شده یا چیه ناراحتی اینجام ک با لبخند ک با اون دندونای سفیدش چادرشو گرفته بود لبی گاز گرفت و سری تکون داد که نه اصلا
منم پسری قد بلند و خوش پوشم وظاهر خودم خیلی میرسم
قطار رسید و منم سر تکون دادنشو چراغ سبزی برای خودم دیدم
موقع خروج از واگن ساکی دستش بود ک ظاهرا لباس توش بود
رفتم گفتم من میتونم ساکتون رو بیارم ک شما با این کفشا راحتر باشین و راه بیاین
بلافاصله تشکر کرد و داد بدست من
قبل پله برغی با چادرش قری داد و گفت عزیز جان میشه پشتم وایسی ی و قت زیر پا خالی نشه
منم با جان دل گفتم اگر نمیگفتین هم وظیفه اقایون اینه ک موقع بالا رفتن پشت خانما باشن تو پله برغی گفت خدا خیرت بده امروز فرشته نجات من تو شدی ظاهر
خوشم امد ازت پسری سر بزیر ی ادم هیز نیستی مشخصه منم ک خر کیف پله بعد ک رفتیم جلومون ادم بود ولی پشتمون کسی نبود ک حالا نمیدونم از قصد یا بی اختیار پاشنه کفشش ک خیلی بلند و نوک تیز بود رفت تو درز پله و این از پشت افتاد رو من منم چون هیکلم خوب قوی هستم ساک تو دستمو ول کردم سریع و خانم چادر خوشکلمو جوری ب اغوش کشیدم ک قشنگ سینهای خوشکل ۹۰رو لمس کردم خلاصه چند لحظه زود گذرو گذروندیم و امدیم بیرون
حاج خانم ک میخواست بره ماشین بکیره برای ادامه راهش من پرسیدم کجا میخوای بری ک گفت فلان جا ک گفتم اتفاقا هم مسیریم
خوشبختانه تو ماشین کنار هم نشستیم من هم وسط و ی اقای درشت هیکلم اونور
ک من ب حاج خانم چسبیده بودم و لذت حس کردن پاهای پوشیده و دستو بازوش رو کاملا داشتم
بعد رسیدن حاج خانم گفت دارم میرم سفره و ساعت پنج بر میگردم ک گفتم میام دنبالتون چون منم باید همین مسیرو برگردم
بعدش شماره گرفتیمو زنگ زدو منم دنبالش حالا شد ی هفته بعد
حرفامونو زدیم و اشنا شدیم
ی روز ک قرار داشتیم گفت باید صیغه بشیم ک من راحت والا نمی تونم گفتم به چشم
بعد حلال شدنم رفتم محل زندگیش ک تنها بود دوتا دختر داشت ک ازدواج کرده بودن و خودشم ۱۲سال از من بزرگتر
رفتم دیدم حاج خانم حسابی تر گل منتظر من جلو در واحدش
دیدم جوراب مشکی نازک بلند ی دامن کوتاه که خط شورتش از اون باسن بزرگش زده بیرون و داره جر میخوره ی بلوز حریر که سوتین مشکی و توریش از روش معلومه ارایش کامل موهاش رنگ شده لاک زده به استقبال من امد
منم با دیدن صحنه حسابی بهم ریختم و چون از بچگی از زنای بزرگتر از خودم خوشم میومد و عاشق خانمای محجبه و خوشکل بودم رفتم داخل
از قبل گفته بودم ک چجوری بپوشه ک من دوست دارم خلاصه رفتم داخل و اونم اون زبون قرمز صورتیشو از دهان مبارکش و از میان لب های جیگری پرتز شدش در اورد و گذاشت در اختیار بنده
همین جور ک داشتم لبو زبونو دهنو دندونو میخوردم دیدم یکی با چادر رنگی از اتاق زد بیرون
یهو پریدم ک مهناز خانم گفت دخترمه
اوای دختر مهنازو دیدم مادرو یادم رفت تا اومدم برم سر وقتش و دست بدم گفت شوهر داره
و دستای پر از انگشتر و النگوی طلاشو جلوم رژه داد
و با چهره کاملا زیبا و معصوم خودش نشست روبروم
و شروع ب حرف زدن

پاهای سفیدش رو حلقه کرد دور کمرم

حالا من در کف و دوتا زن خوشگل چادری جلوم
خلاصه با هزارتا ترفند دخترو پیچوندیم و جهت دیدن البوم خانوادگی وارد اتاق مهناز خانم شدیم
مهناز گفت ارش اولش بگم من ۱۲ساله ک بیوه ام حتی ی مو از من نامحرمم ندیده تو اولینی میخوام اخری هم باشی من طبق عادت من حیا دارم و لخت کامل نمیشم و قبل برنامه همون سکس باید منو به اوج لذت برسونی تا من خودمو در اختیارت رها کنم و هر کاری بخوای بکنی
و اینم میدونم ک باید نقش جنده رو برات بازی کنم
منم گفتم باشه و رفتم سر وقتش
وقتی شروع بمالوندن کردم و جورابای عشقمو در اوردم پاهای سفید بی لک یدست عالیش رو حلقه کرد دور کمرم دست انداختم رو سینهاش ک دیدم ی جفت سینه سفید با نوک بلند صورتی قهوه ای کفقط اونایی ک لای سینه گذاشتن لذتشو میدونن
شورتو ک کشیدم پایین ی مقدار بصورت مثلثی پشم داشت ک بزیبایی واژنش اضافه شده بود همینا کافی بود تا انگشت پاهای کشیده و زیباشو ک لاک خوشکلی زده بود رو شروع بخوردن کنم و برسم به بهشت و اقیانوسی از اب رها شده از واژن مهناز
با کله ک اومدم برم تو بهشتش تو اوج لذت و جیغ زدناش و نفس نفس زدنش ک زود باش طاقت ندارم اون عشق خوشگل منو در بیار یهو
در زنگ زد
دیدم رنگ مهناز پرید
ک دامادم امد دنبال مهتاب
دوباره چادرو پیچید رفت بیرون
منم لخت با شورت زیر پتو
ک مهتاب اومد تو اتاق
ببخشید من میخواستم بگم ولی نشد
باید اینجا ارایش کنم ک شما امدید
حالا شوهرم هم جلوی در من هیچ کاری نکردم
منم گفتم عزیزم راحت باش منو مادرت محرم هستیم تو مشکلی اگه نداری بکارات براحتی و ارامش برس
اونم گفت بس من ارایش کنم و بعدش لباس میپوشم مامان سر شوهرمو گرم میکنه تا حاضر شم
منم گفتم بس بگو چی کار کنم ک زودتر بری
اونم داش کاراشو میکرد گفت اون مانتو و جوراب را برام بیار
یهو من رفتم سمت کمد دیدم چشاش حلقه شد
نگو من با شورت با الت راست شده جلوشم
یهو داشت گریش میگرف ک شوهرم بیاد تو چی میشه ک زود رفتم جلو دهنشو گرفتم و گفتم زودتر اماده شو برو ک نیاد تو
اونم چاره ای نداشت منم کمکش لامصب از مادرش صد بار بهتر بود خلاصه جورابای رنگ پای خانم رو کردیم تو پاهاش و از زیر دامنش کشیدیم تا بالای زانوش از نرمی و گرمی پاش داشتم دیونه میشدم وقتی دامنشو زدم بالا شورت توری مشکیش هم بخوبی دیده میشد با کمی لمس و مالش دیدم ک عذاب وجدان داره و منم با زبون بازی ک الان جای پدرتم و اشکال نداره مانتو و چادرشم کشیدم سرش و ی ماچ از صورتش ک یهو وایساد چشم ب چشم شدیم گفتم چیه گفت

دوتا زن کاملا محجبه خوشکل و سکسی

من تورو لخت دیدم حالم بد شده و چون مدتیه با شوهرم رابطه ندارم گفتم الان وقت این حرفا نیس خودتو کنترل کن این شماره من بعدا بزنگ گرفتو دوباره وقت رفتن اومد بغلم کرد نمیدونم تا الان ی دختر چادری ارایش کرده رو بغل کردید یا نه چ حسی داره
وقتی اومد بغلم قشنگ حس نیازشو درک کردم وقتی لبو میخورد و دست من تو چاک کونش از روی چادر گفت فقط میخوام با تو باشم دقیقا مثل کلام مادرش
و گفت ک بعلت مشکلات اخلاقی شوهرش دارن جدا میشن
تصورشم برام سخت شده بود چ برسه ب واقعیت
ارزوی دیرینه من
الان شد واقعیت رابطه با دوتا زن کاملا محجبه خوشکل و سکسی
خلاصه بعد از کنی مالوندن دیدم ک ارضا شده
دست انداختم از زیر دامن و شورتش دیدم م بله خیس خالی
مهتاب رفت و مهناز با خیالی اسوده قفل درو انداخت و با اون چادر خانگی رنگی قشنگش اومد تو اتاق منم حقیقتش حسم پریده بود وقتی مهتاب تو بغلم بود اصلا دیگه به مامانش فکر نمیکردم ظاهرا حاج خانم فهمیده بود بین منو دخترش اتفاقی افتاده و زود خودشو جمو جور کرد و‌گفت بیا حالا ی چای بخوریم منم دیگه مهم نبود برام حاج خانم رفتیم تو اشپز خانه ک گفت برو صورتتو بشور بیا داشتم میرفتم ک بشورم امدم حاج خانمو ببوسم خودشو کشید عقب و منم اروم زدم رو باسنش و رفتم دسشویی
ک دیدم بله کل صورتم رژ مهتاب مونده
بعدش با شرمندگی اومدم دیدم مهناز لباسی تن کرده و با چهره حق ب جانب نشسته پشت میز
و چای جلومون ک منم روبروش پاهامو از زیر میز ول کردم وسط دامنش بازی بازی ک نرمش کنم
ک گفت تو خجالت نمیکشی اون شوهر داره شما مردها به هیچ کس رحم نمبکنید
گذشت ارتباط من با مهناز تمام و با مهتاب شروع
بعد چند ماه ک مهتاب طلاق گرفته بود رفتم خواستگاری مهتاب
حاج خانم ک مخالفت میکرد و اصلا راضی نبود
خلاصه با هزار بدبختی مهتاب رو عقد کردم
و شبش تو اتاق حاج خانم دادو بیداد مهتاب رو در اوردم ک مادرش همش وسط کار میومد تو اتاق میگفت ارومتر منم ک قبلا لختمو حاج خانم دیده بود راحت سکس میکردم بعدش ک مامان مهتاب دیده بود من راحتم اونم کم کم جلوی من لباس باز میپوشید ولی من دیگه ب مهتاب خیانت نکردم و الانم مهتاب چادشو کنار گذاشته ولی یک دقیقه منو کنار مامانش تنها نمیزاره
چون میدونه مامانش تشنه تشنس

کیرشو گذاشت دهنم کون مامانی کیر تو کون آب کیر تو کون کس تپل قهوه ای کس خیس و نمناک کیر لا کون سوراخ لیسی پستون ناز پستون کیر شق کن کس پف کرده منو بکن چیز تو کس مامانی مامان کس میده کس سفید مامانی کیر پسر ,کس مادر مامانی حشری,پسر کیری از هر طرف کیر کیر سواری کس خواهر ,کیر برادر

From:
Date: March 8, 2024