Download complete video now!

دخترهای حشری تو خوابگاه

0 views
0%

من ن هستم 26 سالمه یه سال هم هست مربی ایروبیک هم هستم عقد کردم ولی هنوز مراسم عروسی نگرفتیم شوهرم هم خیلی دوس دارم خیلی هم واسم مایه میزاره ولی…
اول داستان من بر می گرده حدود 7 سال قبل که خواهر بزرگم که از من 6سال بزرگتره ازدواج کرد با شوهرش باهم دوس بودن از قبل دیده بودمش و می شناختمش خیلی سکسی و معلوم هم بود که خیلی حشری هم هست در ضمن اینم بگم که خواهر من یه مزاج سردی داره از رفتار و حرکاتش معلومه و بعد ها هم شوهر خواهرم این نظر منو تائیدش کرد .
خلاصه خواهرم که از این به بعد (پ) خطابش می کنم و شوهر خواهرم که شهرام ه همون اسمشو میگم
(پ) قبل از ازدواج با شهرام قرار میزاشت بعضی وقتام دزدکی می اوردش خونه و گاهی شبا هم به بهونه خونه دانشجویی دوستش میتی که دارن با هم درس می خونن میرفت می موند پیشش من همه اینارو می دونستم ولی به روی هم نمی اوردیم ولی وقتی خواهرم از خونه شهرام بر می گشت چشا پف کرده و کاملا بی حال بود معلوم بو شب تا صب نخوابیده و یه سره هم می رفت حموم
تو اون سال ها من یه دوس پسر داشتم که یه گوشی از خط ثابت خونه دزدکی کشیده بودم اتاقم شبا با اون صحبت می کردم اخه خط موبایلم تالیا بود یه شب گوشی ورداشتم بزنگم دیدم (پ) داره با شهرام حرف میزنه راجع به کاری که باهم کرده بودن صحبت می کردن عین همین مطلب هارو می گفت :

اولش می سوزه و درد ادره ولی بعدش انگار دنبا مال منه خیلی با حاله قابل وصف نیست **
با ورم نمشد شهرام یا (پ) از این حرفا بزنن چون خیلی متین و باوقار رفتار می کنن
او نشب تا می تونستم به یاد کیر شهرام که تو کس منه دو بار خودمو ارضا کردم
یه روز خواهرم به من گفت مامان تو جریانه تو هم بدون منو شهرام میخواهیم با هم ازدواج کنیم
قند تو دلم اب شد بیشتر از (پ) من خوشحال بودم ولی هنوز حسی نسبت به شهرام نداشتم چون ما داداش نداشتیم حضور یه مرد غیر از بابام تو خونواده واسم خیلی جالب بود واسه مامانم همین طور بود
روز خواستگاری فرارسید شهرام با خانوادش اومدن و ما هم همه اماده بودیم
رسید به مراسم عقد اونم با حضور خانواده ها و فامیل های نزدیک برگزار شد زدیم و رقصیدیم کلی خوش گذرونی
شهرام کمتر خونه ما میومد بیشتر او قات سر کار بود اون مهندسه
من و مامانم هم هر روز از (پ) می پرسیدیم کی میاد من کمتر مامانم بیشتر
ما یه خوناده راحتی از نظر طرز پوشش داریم منم پیش شهرام راحت می گشتم
شهرام کمتر حرف میزد و ولی وقتی حرف میزد حسابی گل می کرد خیلی با سواد وبا مدرک وبا مو شکافی هر قضیه رو توضیح می داد معلومه سخت اهل مطالعه هست
یکی دو تا مسافرت رفتیم کم کم خودشو تو قلبمون جا کرده بود خیلی هم زرنگ و تیز بود از نظر اقتصادی هم خیلی زرنگ بود و هم خیلی لارج
مامان من افه ای (پ) بهش سپرده بود زیاد با مامانم و من صمیمی نشه اونم مراعات می کرد بعد از پنج یا شش ماه بهش علاقه شدیدی پیدا کردم من دوس پسر داشتم و سکس لا پاییم انجام می دادم ولی بوی شهرام چیز دیگه ای بود
خیلی پاچه خواری (پ) رو می کردم هر جا باهم می رفتن با هاشون می رفتم وقتی شهرام میومد لباس های بدن نمای سکسی می پوشیدم و اینم بگم من خوش قیافه هستم وخیلی مواظب اندامم بودم
و می خواستم حواسشو به خودم جلب کنم ولی دریغ اونم خیلی متین و با وقار با من رفتار می کرد یه جورایی بهش ابراز علاقه می کردم ولی دریغ
هر شب کیر شهرام و تو ذهنم تداعی می کردم که تو کسم عقب جلو میکنه و خودمو ارضا میکردم
خواهرم عروسی کرد رفت خونه خودش منم یک روز در میون میرفتم .
تو لپ تاپ شهرام رفتم پر عکس سکسی و کس و کون بو د عکسا رو زدم تو موبایلم و یکی رو ادیت کردم زدم تو موبایلم
بهش نشون دادم گفتم از لپ تاپ تو ورداشتم منظور منو گرفت باهام رفتارش عاطفی تر شد
خیلی تو کف شهرام و کیرش بودم مسافرت باهم زیاد میرفتیم دستمو میگرفت بهم نزدیک می شد ولی باز عقب نشینی می کرد
خیلی تو کفش بودم قضیه رو با مونا یکی از هم رشتهای ها ی دانشگاهم که بچه شهرستان هم بود در میون میزاشتم اونم نظراتی می داد تا اینکه یه رو ز در خونه ما اونم شهرامو دید گفت کیه گفتم شوهر خواهرم شهرام
خیلی خوشش اومده بود یه روز داشتیم راجع به شهرام باهم حرف میزدیم بحثمون سکسی شد
شروع کردیم به یاد شهرام به مالیدن کس های خودمون هرکی مال خودشو چه حالی داد هر کدوم یه چیزی می گفتیم خیلی حشری شده بودم به تحریک مونا یه اس سکسی با گوشی مونا بهش دادیم اونم ده دقیقه بعد جواب داد شما
نوشتم من شما رو می شناسم دوست خواهر زنتون هستم بدش نیومد با هام اس بازی سکسی کرد خیلی حشری شدم گفتم قرار بزاریم و مونا رو فرستادم اومده بود با هم چرخ هم زده بودن مونام نامردی نکرد و من ساده رو دور زد با هم دوس شدن حتی چندین بار سکس هم کردن
گروه خونی من Oمثبته خواهر مونا بعد عمل زایمان تو رشت خون لازم داشت اونم منم خونشون بودم گلسار بودن من با کمال میل یه کیسه خون دادم بعد هم خونوادش کلی تشکر کردن مونا با من سر سنگین تر عمل میکرد
یه جشن تولد تو گلسار رفتیم یکم هم شراب خوردیم موقع برگشتن مونا که یه پراید نقره ای اورده بود زرد کنارو بهم گفت منسرم سنگینه ولی بزا بگم در حقت نا مردی کردم من با شهرام دوس شدم چند بار هم با هم سکس کردم ولی تو به خواهر من خون دادی
دنیا واسم تیره و تار شد انگار شوهرمو ازم دزدیده بودن
احساس می کردم هم به خودم خیانت شده هم به خواهرم هیچی نگفتم رسیدیم خونشون گفتم من باید برم پدر و مادر و خواهر کو چیکترش خیلی گیر دادن تو چند روز دیگه می خواستی اینجا بمونی ما برنامه دریا داشتیم و …با مونا حرفت شده گفتم کار پیش اومده باید برم با اتوبوس 12 شب برگشتم اومدم تهران
یه هفتهای دبرس بودم که چرا مونا این کارو کرد ولی اس داد وگفت تو هم همین کارو با خواهرت میخوایی بکنی حرفش منطقی بو د
با شهرام بد رفتاری می کردم اونم فهمیده بود چیزی بهم نم گفت ولی از نگاهاش معلوم بود میگه چته چی میگفتم
ده روز بعد به مونا زنگ ردم گفتم می بخشمت ولی به شرط اینکه راجع به سکس با شهرام همه چی واسم تعریف کنی
مونا خیلی سفید و دس داشتنیه در یک کلام بقول پسرای دانشگاه شاه کسه قد من 170 اونم 175 کشده و خیلی هم ناز با سینه های درشت و کون رو فرم باشگاهی باهم باشگاه میریم
شنبه بود گفت دوشنبه میام تهران گفتم یه سره بیا خونه ما نرو خوابگاه اونم با اکراه قبول کرد دوشنبه اومد مامان نهار درس کرد خوردیمو رفتیم دانشگاه شب هم اومدیم خونه یکم مشروب داشتم ودکا اسمرینوف بود زدیم ازش خواستم از سکس با شهرام تعریف کنه راجع به کیرش گفت حدود 17 سانت زیاد کلفتم نیست متوسطه خوب می کنه ناز می کشه کس لیسی میکنه از کون بیشتر علاقه داره بکنه و موقع کردن هم از طرفش می خواد بگه جرم بده کسم بگا کونم می خواره و قرص مصرف می کنه که زودم ابش نیاد
تا اینارو گفت رفتم تو حس تصور می کردم شهرام داره منو می گاد و یهو نظرم به مونا جلب شد رفتم طرفش اونم زیاد مقاومت نکرد کسشو خوردم ازش خواستم کسمو بخوره اولین بارم بو لز می کردم اونم هم سینه هام وهم کسمو خورد معلوم بود بلده کلی حال کردیم
به شهرام اس دادم گفتم مونا دوست منه و همه چی رو راجع بکارایی که باهم کردین به من گفته اونم جوابی نداد 4 – 5 ماهی باهم سرد بودیم ولی نگاهش به من سکسی ترشده بود منتظر بود من پیشنهاد بدم ومن هم منتظر بودم اون به من پیشنهاد بده
من پارسال من با شوهرم اشنا شدم سرع هم عقد کردیم تو تمام مراسمات بود و خیلی هم خوب ظاهر شد یکی از نقاط قوت خونواده من بود
چند باری با دوس پسرام حال لاپایی کرده بودم ولی سکس کامل رو اولین بار با شوهرم کردم خیلی خوب بود وفتی تصور می کردم این لذت را خواهرم از کیر شهرام برده دیونه می شدم سعی کردم شهرام رو از یادم ببرم و تا حدودی موفق هم شدم ولی یه روز موبایل مونارو از رو کنجکاوی دید زدم خیلی باتعجب کردم عکس مونا وشهرام تو بغل هم بودن و دیدم بازم حس حسادتم گل کرد بلوتوث کردم به گوشی خودم یه روزهم نگرش داشتم بعد بخاطر عواقبش پاک کردم
دوباره فکر شهرام اومد تو ذهنم اس دادم مونارو من فرستادم تو هم نامردی نکردی قبولش کردی اونم گفت
وگفتم خیلی خواستم بهت بگم دوست دارم قبول نکردی اومن جواب داد
یه ضرب المثل گینه بیساوویی هست میگه مهی و هر وقت از اب بگیری تازش دیر که نده
البته حالت طنز اس داده بود

بازم شهرام اومد به زندگیم نسبت به شوهرم احساسم ضعیفت شده بود رمضان 91 مامانم هم فامیل های نزدیکو افطاری دعوت کرد خونه پدری من بزرگه گفت می خاد کارگر بیاره شهرام در کمال تعجب همه کارا رو گردن گرفت من گفتم من هم هستم شوهر من سوسوله گفت من راضیم پول 10 تا کارگرو بدم ولی کاری نکنم تو حین انجام کارا هی خودمو به شهرام نزدیک می کردم اونم میومد طرفم افطاری برگزار شد رابطمون بهتر شد عید فطر قرار مسافرت 3 شب اقامت تو قلعه رودخان رو گذاشتیم همه رفتبم خیلی خوش گذشت من وشهرام با پسرش که خواهر زادم میشه که الان 4 سالشه رفتیم پیاده روی کسی با ما نیومد منم خیلی خوشحال شدم که نیومدن من شهرام ونیکان 3 ساله تو راه که از پله ها بالا میرفتیم حرفای خنده دار میزدیم کمکم شروع کردیم به جک گفتن و جوکای سکسی و بعد من راجع به مونا پرسیدم اونم ازمن بخاطر اینکه ای رابطه رو به کسی نگفتم تشکر کرد ویه داستان راجع به خودش تعریف کرد که تو 21 سالگی با دختر عمه اس سارسنا رابطه سکسی داشتند و این قضیه لو رفته و بعد از 10 سال هنوزم با خانواده عمش قطع رابطه کردن و تصمیم می گیره دیگه با دخترای فامیل رابطه ای نداشته باشه
بعدشم به من گفت خواهر زن نون زیر کبابه از خود کباب هم خوشمزه تره به قلعه رسیدیم تا متونستیم به نگبان قلعه گفتیماز ما عکس بگیره اونم این کارو کرد همدیگرو بغل می کردیم زن و شو هری باهم عکس می گرفتیم یه توریست زن اسپانیایی هم اومده بود گفت
شما زن و شوهر خوشبختی هستین من با این حرف خیلی حال
اودیم تهران به شهرام اس دادم گفتم نون زن زیر کبابتو کی می خوری گفت اگه امادس همین امروز گفتم کاملا
گفت ساعت 4 بیا میدون محسنی دفتر کار م اماده شدم رفتم حموم و خرید لباس بعدشم ارایشگاه ساعت سه تو هوای گرم شهریور ماشین ورداشتم رفتم دفتر کار شهرام رسیدم گفت نبم ساعت کارش طول می کشه بهم خیلی بر خورد من بال بال دارم میزمن این بیخیاله
بعد 20 دقیقه دیدم اماده قراغ و س حال اومد از اتق بیرون گفت ماه شدی گفتم خوش تیپ کردی گفت بریم خونه یکی از دوستاش تو انتهای جردن خ گلدان رفتیم تو خونه همه چی بود بعدا اطراف کرد اینجا خونه مجردیه با دوستاش اجاره کردن مشروب خوردیم شروع کردیم به لب و لوچه هم خوردن انگار تو بغل کسی هستم که از همه بهم نزدیکتره لباسامو در اورد منم لباسای اونو در اوردم رفتیم تو اتاق خواب تخت 2نفره بود رو اون خوابدم نزدیک 10 دقیقه از نوک انگشتای پاهام خورد تا لبم واقعا حشری شده بودم هفت سال یابیشتر منتظر چنین لحظه ای بودم دست می کشید رو کسم اه از نهادم بالا میرفت چه عطر خوبی داشت بعدشم 10 دقیقه ای کسم خورد گفت تا نگی من کیر می خوام نمکنمت
منم از مونا شنیده بودم چی باید بگم گفتم جرم بده کس منو بکن گفت بکن نه بگا حرفاش حشری ترم کرد کیرشو اورد در سوراخ کسم چقد داغ بود فشار داد رفت تو مردم ودوباره زنده شدم تقریبا از کیر شوهرم بزرگتر بود و کلفتی شم همون اندازه بود نزدیک یه ربع ساعت جلو عقب کرد خیلی محکم می کرد داشتم ارگاسم میشدم به خواهرم حسودی می کردم که این کیرو هفت سال تو کسش جا میده وحل شو میکنه شهرام دست شو می برد طرف سوراخ کونم می دونستم از کون می خواد بکندم گذاشتم تا می تونست باهاش بازی کرد اونقدی که دو تا انگشتشو می کرد توش منم اخ واوخم همه جارو ورداشته بود گفتم کارتو بکن گفت نه درستش اینه من کونم کیر میخاد منم گفتم من کونم کیر شهرام و می خاد اونم کیرو مالید کله شو گذاشت فشار داد کله اش واقعا جرم داد تا حالا از کون به کسی نداده بودم اورد بیرون دوباره گذاشت سه چهار بار این کارو کرد خیلی حال داد یهو احساس لذت کردم یاد حرف خواهرم افتادم که می گفت اولش درد داره بعدش حال میده 5 دقیقه ای هم از کونم گائید ابش اومد و من شدم برای همیشه هوو ئ خواهرم و زن شوهردوم یعنی شوهر اصلیم و از همه مهمتر سوگلیه شهرامم

From:
Date: April 10, 2022