Download complete video now!

من و خواهر حشری که برام ساک میزنه

0 views
0%

سلام اسم من رضاس 20 سالمه کیرمم 18 سانته و تقریبا کلفته از پچگی همش خونه پدربزرگم بودم اونجا از هفت دولت آزاد بودم ویه خاله دارم که خیلی دوستم داشت اسمش نازیه و 30 سالشه بدن تو پری داره سایز ممه هاش 80 صورتی کون گرد و خوش فرمی هم داره که دل هر مردی رو میبره قیافش هم متوسطه خاله نازی با من خیلی راحت بود بیشتر وقتا با یه تاپ و شلوارک جلوم میچرخید اون ممه هاش تو اون تاپ حسابی خود نمایی میکرد من بیشتر شبا اونجا میخوابیدم چون پدربزرگم از وقتی 14 سالم بود فوت کرده و مامانم همیشه منو اونجا میفرستاد که تنها نباشن خلاصه خالم یه تخت دو نفره داشت که شبا وقتی اونجا میخوابیدم باهم رو تخت میخوابیدیم همیشه هم شبا کلی شوخی میکردیم و فیلم میدیدیم که خاله نازی عادت داشت موقع خواب یه تاپ ابريشمی بدون سوتین که وقتی و یه شلوارک بپوشه من اوایل اصلا بهش حسی نداشتم تا اینکه یه روز من بیخبر امده بودم خونشون و چون کلید داشتم دیگه زنگ نزدم رفتم داخل مادر بزرگم خونه داییم بود و خالم تنها بود وقتی رفتم داخل صدایی نشنیدم بعد فهمیدم خاله تو حمومه بعد چون خسته بودم رفتم رو تخت دراز کشیدم با موبایلم ور برم که صدای در حموم امد بعد خالم که فک میکرد کسی خونه نیست با شرت بدون کرست بیرون امد و مستقیم امد تو اتاق که یهو منو دید ترسید و یه جیغ کوچلو زد و سریع رفت که حوله دورش بپیچه واااای من چیی میدیدم دوتا ممه گرد صورتی خوردنی پاهای کشیییده وسفییید و یه کص قلمبه که ازپشت شرت معلوم بود خاله نازی که لباس پوشید برگشت گفت خیلی بیشعوری بلد نیستی یه صدایی در بیاری از خودت جن زدم کردی من که خیلی خجالت کشیده بودم گفتم واقعا ببخشید نمیدونستم اینجوری میای
نازی:اشکال نداره کاریه که شده حالا برو گمشو بیرون میخوام لباس عوض کنم
رفتم تو حال نشتم آقا خدا برات روز بد نیاره . هعی اون صحنه میومد تو ذهن ام همش به ممه های تو پرش فکر میکردم . و شب با یه دست جق تو دسشویی خوابیدم.
خلاصه من تو این روزا حسابی چشم چرونی خالمو میکردم به شب که داشتیم باهم شوخی میکردیم منم به شوخی از پشت بغلش کردم و بلندش کردم که دسام لیز خورد رفت رو سینه هاش اولش خجالت کشیدم بعد دیدم چیزی نگفت تعجب کردم، خلاصه موقع خواب هم چند بار عمدا به سینه و کونش خودمو مالیدم فهمیدم نه خانوم هم کصش میخاره خلاصه تو این چند مدت فکرم همش به کردن نازی جون بود تا اینکه یهو یه خاستگار پیدا شد براش، وضعش خوب بود و خاله نازی قبول کرد و ازدواج کرد ورفت تهران من موندم فکر خالم و روزی دو دس جق به فکر خاله نازی، کم کم از فکرش در امدم تو این مدت هم به پیشنهاد یکی از رفیقام رفتم دوره ماساژ و شروع کردم در کنار درس تو یه مرکز ماساژ کار کردن که کم کم حرفه ایی هم شدم تا اینکه بعد یه سال شنیدم خالم داشت با مامانم تلفنی حرف میزد که میگفت مچ این شوهر الدنگشو با یه دختر گرفته گفت میخوام ازش جدا شم و مهریشو هم ازش گرفته که یه خونه تو تهرانه. خالم هم جدا شد و تصمیم گرفت تو همون خونه تو تهران زندگی کنه خلاصه بعد چند ماه یه مرکز ماساژ جدید تو تهران افتتاح شد که قرار بود من اونجا رو بچرخونم تو کونم عروسی بود هم پول خوبی گیرم میومد هم از اینکه نزدیک خالمم خوشحال بودم خلاصه کارای مهمانی دانشگاهو انجام دادم و رفتم تهران چند روز اول تا افتتاحیه مکان تو مرکز میخوابیدم و کارای اونجا رو انجام میدادم که وقنی خالم فهمید تهرانم زنگ زد : نامرد تو چند روزه تهرانی و بم سر نزدی
من: سلام نازی خانم من تو این چند روز اینقد سرم شلوغه که وقت سر خاریدن هم ندارم
نازی: نمیدونم من این حرفا حالم نیست دو ساعت دیگه تو خونه منتظرتم
من:قول نمیدم ولی سعی میکنم بیام
کارامو کردم و راه افتادم سمت خونه نازی که 20 دیقه راه بود یکم شیرینی تو راه گرفتم که دس خالی نرفته باشم، خلاصه رسیدم درو که باز کرد دهنم از تعجب باز موند وااای چیشد بوود خالم تبدیل شده بود به داااف توووپ که کیرمو دم دری بلند کرد سلام کردم و اون محکم بغلم کرد که اون ممه های گندش تو سینم فشار اورد که اون نرمی ممه هاش دیوونم کردم، رفتم داخلو بعد کلی احوال پرسی و شوخی گفتم ناقلا خوب به خودت رسیدی ها
نازی گفت بعد اون کثافت برای اینکه افسروه نشم تصمیم گرفتم برم باشگا و کلاس رقص که یکم روحیم عوض بشه. نگفتی خودت چیکار میکنی شنیدم ماساژور شدی حتما یادم بنداز یه ماساژ توپ ازت بگیرم
بله شما امر بفرما نازی جوون

خلاصه نهار رو که خوردیم با ماشین رفتیم دور دور که خالم حسابی تیپ زده بود یه مانتو جلو باز مه تا زیر کونش بود با یه ساپرت تنگ رنگ بدن که حسابی کس و کونشو بیرون انداخته بود بیرون انداخته یه خورده خرید کردیم و رفتیم سینما که خالم همش دستمو گرفته بود و خودشو بهم میمالید که خودم واقعا تعجب کردن از این رفتارش گفتم نکنه این بازم کسش میخواره. وقتی برگشتیم نازی گفت برو وسایلتو بیار از امشب اینجا میخوابی که من کلی ناز کردم و اونم کلی اصرار کرد در نهایت قبول کردم و رفتم وسایلمو که چندا لباس و وسایل دانشگاهه رو اوردم و اونجا موندم تو این چند روز کلی خوش گزروندیم وحال کردیم یه شب که نازی مهمونی دوستش دعوت بود بم گفت توهم بامن بیا اون شب هم که رفتیم مهمونی کلی باهم رقصیدیم و چند پیک ویسکی زدیم که من یکم سرم گیج ر فت و دیگه نخوردم ولی نازی که حسابی مست شده بود هی میریخت میزد که هر جقد جلوشو میگرفتم ول کن نبود تا اینکه دیگه داشت هزیون میگفت دیگه بزور زیر بغلشو گرفتم و بردمش بیرون خوب شد من بیشتر نمیخوردم وگرنه کی اینو جم میکرد وقتی رسیدیم خونه بردمش بالا و گزاشتمش رو تخت که گفت رضا گرممه لباسامو بکن که گفتم خاله زشته خودت در بیار که گفت خجالت نکش تو که همه جامو قبلا دیدی خلاصه منم گفتم باشه و امدم اول پیرهنشو در اوردم که زیرش یه سوتین مشکی پوشیده بود که گفت اینم در بیار عشقم گفتم مطمئنی خاله گفت بازش کن هوا بخورن بعد گیره سوتین شو که باز کردم یه هو دوتا ممه گرد سفیید خوردنی افتاد بیرون چیزی نمونده بود همونجا خودمو بندازم روش و هفتاد روش سامورایی بگامش ولی جلو خودمو گرفتم دوس نداشتم وقتی مسته بکنمش بعد شلوارشو کندم و رفتم بیرون داشتم میمردم از شق درد که وقتی فهمیدم کاملا خوابه رفتم بالا سرش و یکی از ممه هاشو گرفتم دستم وای انگار دنیا رو داده بودن بهم سفیییید و نرم یه جق مشتی زدم وقتی ابم امد خودمم تعجب کردم تا حالا اینقد اب از کیرم نزده بود که یکم از ابم هم پاشید رو شکمش که با دستمال پاکش کردم و خودمم رفتم خوابیدم خلاصه چند روز گزشت حس میکردم رفتار خاله نازی با من تغییر کرده همش قربون صدقم میرفت و جلوم با لباسای سکسی میچرخید، منم گفتم دیگه واجب شد بکنمش کلی نقشه کشیدم خلاصه یه روز که خونه بودم خاله که از باشگا امد خونه بی حال بود مستقیم رفت حموم وقتی درامد گفتم خاله نازی خوبی؟
نازی :نه امروز پدرم در امد تو باشگا کل بدنم درد میکنه
منم یهو ایم فکر امد تو ذهنم گفتم خاله میخوای یه ماساژ اساسی بهت بدم که دردت فرامووش کنی
نازی: نه گلم خودم خوب میشم
اتفاقا واسخ ورزشکارا ماساژ لازمه، یکم ناز کرد ولی هر طور شده راضیش کردم، خاله تا تو بری اماده شی منم برم روغن و چندتا ملافه تمیز از تو ماشین بیارم(همیشه وسایل ماساژ تو ماشین داشتم) وقتی امدم دیدم با یه شلوارک و تاب نشسته رو تخت گفتم ناززی تو که هنو اماده نشدی
نازی :نه من امادم
عزیزم باید کل لباساتو دراری روغنو رو لباسات بریزم!
نازی: رضااا من خجالت میکشم نمیتونم
نمیخوام که بخورمت در ضمن رو او جاهای هم خجالت میکشی حوله میزارم که نکشی من میرم بیرون امده باشم لخت باشی ها اونم گفت خفه باشه
وقتی امدم دیدم با شورت و سوتین رو شکمش خوابیده من روغنو اوردم و بدون اینکه چیزی بهش بگم سوتینشو باز کردم و کشیدم اونمم با اخم گفت رضاااا منم گفت حرررف نباشه اونم چیزی نگفت یه موزیک ملایم گزاشتم و شروع کردم روغنو ریختم رو کل بالا تنش و پاهاش و از انگشتای دستش ماساژ دادن بعد رسیدم به گردنش که گفت رضا گردنم بیشتر ماساژ بده که منم با حرکت های ملایم همه ی گردنشو که روغنی شده بودو میمالیدم که اونم کم کم نفساش تند شد بعد امد پایین و کمرش ماساژ میدادم که اونم قشنگ حال میکرد بعد رفتم سراغ پاهاشو و ده مین کامل پاهاشو خوب ماساژ دادم بعد بعد رفتم سراغ اون باسن قلمبش که دستامو کمی میبردم زیر شورتش و بالای کونشو ماساژ میدادم دیدم چیزی نگفت کم کم دستامو بیشتر بردم که دیدم انگار خوشش میاد بعد دم گوشش گفتم نازی شورتت اذیت میکنه باید درش بیارم اونم گفت باشه ولی هیزی نکنی، منم شورتشو گرفتم اونم باسنشو داد بالا تا راحت درش بیارم همینکه درش اوردم واای چی میدیم یه کس سفید دو کیلویی یدونه مو هم نداشتم دوس داشتم همونجا بیوفتم روش و بکنمش ولی میترسیدم ریسک کنم
روغن و ریختم رو باسنش بعد ریختم لا کونش که شکل خوبی گرفت اونم انگار خوشش امد شروع کرد کونشو لرزوندن من اینجا دیگه کیرم داشت میترکید بعو دوتا لمبرای کونشو تو دستم گرفتم و شروع کردم ماساژ دادن

تو حین ماساژ هم هی لمبرای کونشو از هم وا میکردم که کس و کونشو خوب ببینم بعد یکم پاهاشو باز کردم و روع کردم دور کسشو ماساژ دادن اینجا نازی دیگه شروع کرد نفس زدن بعد بهش گفتم برگرده اونم برگشت و چشاشو از خجالت باز نکرد منم روغنو ریختم رو ممه هاش و شروع کردم دو ممه هاشو دونه دونه دو دستی چلوندن دیدم داره لباشو گاز میزنه و به نفس نفس افتاده بعد نوک ممه هاشو که سیخ شده بود رو بین انگشام نیشکون میگرفتم که خیلی حال میداد بعد امدم پایین و رفتم سراغ شکمشو یکم ماساژ دادم تا رسیدم بالای کسش که یکم پاهاشو باز کردم و دور کسشو حسابی ماساژ دادم که دیگه خالم دیگه از حشریت صداش در امد هی آهه میکشید منم دیگه دستمو گزاشتم رو کسشو میمالوندم بعد یهو انشگتمو کردم تو کسش و شروع کردم با انگشتم تلمبه زدن تو کسش که نازی قشنگ داشت اههه میکشید و میگفت جووون محکمتر و با انگشتاش نوک ممه هاشو فشار میداد منم اونو داگی نشوندم و سرمو گزاشتم لاپاش و شروع کردم کسشو خوردن کسش مزه ی خوبی داشت بعد حین لیسیدن کسس انگشتمو فرو کردم تو کونش که نازی یه اااه محکم کشید کم کم دوتا انگشتمو کردم تو کونش تا قشنگ جا باز کنه بعد دوتا انگشتمو در اوردم فروو کردم تو کسش که دیگه اینجا ابببش امد که حشری تر شد و داد میزد کییرر میخواام رضا منم گفتم جووون الان همشووو میدم بهت مال خودته بعد منم شلوار وشورتمو در اوردم و کیر انداز بادمجونمو گزاشتم جلو دهنش اونم شروع کرد ساک زدن اینقد خووب ملچ و ملوچ میکرد که گفتم یکم ادامه‌ بده ابم میاد که گفتم بسه بعد من خوابیدم رو تخت و اونم امد روم کسش لیز لیز ابد بعد اروم کیرمو فرو مردم تو کسش که اهه محکمی کشید و شروع کردم تلمبه زدن و ممه هاشو تو دهنم میکردم و میخوردم بعد در اوردم و بهش گفتم من کون میخوام گفتتت جووون کونموو افتتاح کن تا حالا به هیچکس کوون ندادم همش برا توووه بهد داگی نشست و یکم با زبونم کونشو لیس زدم که خیلی حال داد و کونش بوی خوبی میداد( کلا نازی ادم تمیزی بود)
نازی :رضا فقط تو رو خدا ارووم میترسم
بعد یکم روغن ریختم که حسابی لیز بشه بعد یواش سر کیرمو کردم تو کونش یکم که جا باز کرد تا نصفه فرو کردم که نازی یه جیغ زد بعو اروم تا ته فرو کردم و شروع کردم تو کونش تلمبه زدم که سریع کونش جا باز کرد که نازی صداش کل خونه رو گرفته بود وداشت ناله میکرد که من هی کیرمو در میووردم میکردم تو کسش بعد دوباره میکردم تو کونش یکم که تو کسش تلمبه زدم ییهو نازی یه جیغ زد و کسش منقبض شد و ابش امد که کیرم داغ شد منم داشت ابم میدمد که گفتم کجا بریزم گفت نریز تو کسم منم در اوردم فرو کردم تو سوراخ کونش و خالی کردم کیرمو در اوردم دیدم ابم داره از کونش سرازیر میشه که با انگشتم ابمو رو کونشو مالیدم بعد یکم رو تخت لباشو خوردم و باهم رفتیم حموم که اونجا هم کلی همو خوردیم گفتمش نازی عاشقتم ازین به بعد فقط مال منی تو این مدت که تهران بودم کلی باهم سکس داشتیم و باهم حال میکردیم.

From:
Date: April 18, 2022