Download complete video now!

میلف تنگ حشری ,کیر کلفت دوست

0 views
0%

جر خوردن فاطی در ۴۸ سالگی

اسم من فاطمه است تا 48 سالگی نتوانستم شوهر کنم هم شاغل بودم هم کسیکه سنش بالا میرود کمتر خواستگار پیدا میشود 3 سال قبل یکنفر که مثل خودم بود آمد خواستگاری دختری به سن من چه میتواند بگوید در حالیکه دو خواهر از خودم کوچکتر زیر 20 سالگی شوهر کردند من مانده بودم پدر مادر پیر همه دورم کردند که فردا خدای نکرده اینها هم رفتند تکلیف من چه میشود در حال بازنشسته شدن هم بودم کسیکه امده بود تقریبآ مثل من بود ولی قبل از من زن بچه داشت و انها جدا سر زندگی خودشان بودند من در وسط مانده بودم که چکار کنم هرکسی طوری نگاه میکرد بناچار قبول کردم ولی شرط گذاشتم وقتی بازنشسته شدم زندگی مشترک را شروع کنیم چون در محل کار خجالت میکشیدم که بگم نامزد کردم عقد که کردیم تعطیلات باهم بودیم ولی بیشتر منزل پدرم بودیم اجازه هم ندادم رابطه داشته باشیم تا این مدت طی شد فردای بازنشستگی که شوهرم امد شب منزل پدرم ماند منهم به خیال خودم مثل گذشته جدا خوابیدم که نمیدانم چقدر گذشته بود که احساس کردم که رویم سنگین شده بیدار شدم دیدم شوهرم مشغول پایین بردن شورتم است تا خواستم با زبان مانع اش شوم به یکباره وسط پاهایم جا گرفت به آرامی در گوشم گفت قرار نبود تمکین نکنی درست من دختر 14 ساله نبودم ولی تا آن لحظه اصلا به چنین چیزهای هم فکر نمیکردم با دلهره گفتم فقط آرام دیدم هردو پایم را برد سر شانه تاپ سوتین را داد بالا گفت از سرت در بیار من که داشتم اینکار را میکردم با دست شروع کرد به مالیدن آنجا گفت پاها را ببر پشتم ترسیدم صاف دراز کردم دیدم چنان شروع کرده لیسدن بدن من از سرم لاله گوشم

شروع کرد به فشار دادن

همرمان سینه هایم را ورز دادن گاهی نوک سینه را میکشید و با دهانش میمکید که برای اولین بار احساس لذت داشت بمن دست میداد نمیدانم 3 سال چطور تحمل کرد فقط گاهی در خلوت بوسم میکرد بیرون هم میرفتیم دستهایم را بین انگشتانش میفشرد موهای سرم را کشید توی صورتم چنان با حرص ولع میلسید میخورد کم کم رفت سراغ شکم ناف که دیدم تمام آنجا را برد دهانش بدنم گر گرفته بود فقط چشمانم را بسته بودم لبهایم را گاز میگرفتم جرآت آه اوف نداشتم پدر مادرم فقط یک دیوار فاصله داشتند ولو اینکه مادرم بیدار بود چون وقتی رفت سر لباس کمد یک دستمال سفید پرت کرد اتاق من در آن حالت ندیدم تمام انجا را گذاشته بود دهانش با ربان دهانه را نیش میزده منهم با دو دست سرش را بیشتر فشار میدادم که به یکباره لرزیدم و شوهرم دهانش را بالا گرفت زل زد صورتم گفت این دستمال سفید برای چه بود که مادرت پرت کرد از خجالت مردم این کار را نباید منزل پدرم انجام میداد شاید هم مقصر من بودم که 3 سال شوهرم را تشنه نگه داشتم باید همان روز غروب مسافرت میرفتیم بگذریم دستمال را انداخت زیر به آرامی شروع کرد به فشار دادن جای لزشده من نمیدانم چرا دلهره داشتم ولی دیگر توان جلوگیری را نداشتم چون هردو دستش از زیر شانه هام مرا در اختیار خودش گرفته بود با گرفتن لبهایم در دهانش به یکباره احساس داغی در بدنم کردم گفتم اجازه بده ببینم گرم شدن و سوزش برای چیه گفت تحمل کن چنان جرم داد که

لذت و خواسته

احساس کردم چیزی در درونم مثل نبض قلب میزند شوهر فقط به جلو فشار میدهد لحظه ای بعد آرام شده وقتی خواست بیرون بکشد گفت دستمال را جمع کن بزار روش جرآت نگاه کردن به وسط پام را نداشتم خودش اینکار را کرد بعداز پاک کردن ملحفه را هم جمع کرد گذاشت گوشه ای آمد در کنارم سرم را برد روی سینه اش فشرد هردو تا 12 ظهر خوابیدیم که بعداز بیدار شدن خجالت میکشیدم بلند شوم ولی پدر مادرم عاقل تر از اینها بودند رفته بودند منزل خواهرم تا دو روز هم نیامدند ماهم چندین بار همان کار را کردیم رسمآ باید زیر شوهرم میخوابیدم ولی وقتی پدر مادرم امدند خواهرم که باهاش شوخی داشتم جلوی مادرم گفت سرو صورتت صاف شده نکند خوب بهت میسازد ولی اشتباه خودم بوده که باید همان 3 سال پیش اینکار را میکردم لذت و خواسته هردمان را سرکوب کرده بودم فقط نمیدانم چرا شوهدم وقتی شروع میکند هردو دادیم به ارگاسم میرسیم چاشنی خشونت بکار میبرد انگار من یک تکه گوشت چرخ کرده هستم که در زیرش باید ورزم دهد.

کیرشو گذاشت دهنم کون مامانی کیر تو کون آب کیر تو کون کس تپل قهوه ای کس خیس و نمناک کیر لا کون سوراخ لیسی پستون ناز پستون کیر شق کن کس پف کرده منو بکن چیز تو کس مامانی مامان کس میده کس سفید مامانی کیر پسر ,کس مادر مامانی حشری,پسر کیری از هر طرف کیر کیر سواری کس خواهر ,کیر برادر

From:
Date: December 29, 2019