Download complete video now!

پاهاتا باز کن تا جر نخوردی

0 views
0%

داستان از اونجایی شروع میشه که این زن دایی ما زمانی که من بچه بودم میرفتم خونشون تا با پسرداییم پلی استیشن بازی کنم با لباسای سکسی و جذاب جلوم بود و من از همون بچگی که حس شهوت خاصی هم نداشتم خیلی تو کفش بودم
تا زمانی که به سن بلوغ رسیدمو چون این تصویرای ذهنی از زنداییم از سرم بیرون نمیره فقط میتونستم به یادش جق بزنمو تو کفش باشم.
خلاصه گذشتو گذشت تا من مدرک دکترای فیزیوتراپی رو گرفتم و مطب زدم
یه روز که داییم اینا خونه ما مهمون بودن زنداییم به من گفت که شکمش چند روزه درد میکنه و صبحا که از خواب بیدار میشه دردش بیشتره من با این که میدونستم مشکلش چیه و میدونستم که با یه قرص ساده و بی خطر مشکلش رفع میشه ولی یه جرقه ایی تو ذهنم خورد که بهش گفتم فردا بیا مطب تا با دستگاه چک کنم ببینم مشکلتون چیه.
اونم از همه جا بی خبر خوشحال شد که یه ویزیت مفت گیرش اومده و گفت حتما میام.
منم تو کونم عروسی بود که حداقل اگه نتونم بکنمش میتونم بمالمش و حداقل عکس العملشو ببینم …شاید خودش چراغ سبز نشون داد بهم…
خلاصه فردا قبل از اینکه برم مطب بهش گفتم ساعت ۸ بیا تا سرم خلوت باشه…و تاکید کردم که حتما ۸ بیا …چون میخواستم وقتی میاد بیماری تو مطب نباشه و راحت بتونم کارمو انجام بدم
رفتم مطب و به منشی هم گفتم که بیمار ها رو جوری راهنمایی کنه که تا قبل هشت همه رفته باشن.

ساعت ۸ شد و زندایی ما اومد .خداروشکر که تنها اومده بود بلافاصله که اومد براش یه قهوه آوردم که بخوره و خیلی صمیمی باهاش شروع به صحبت کردم
موقع معاینه گفتم مانتو رو در بیار اونم بدون اعتراض در آورد و دراز کشید
منم دستگاه رو روشن کردم که شک نکنه و یه پد کوچولو رو شروع کردم به زیر نافش کشیدن و به دستگاه نگاه میکردم تا تابلو نشه که چیکار میکنم
کم کم دستمو میبردم پایین تر که رسیدم به شلوارش …خیلی جدی به زندایی گفتم شلوارتونو باز کنید باید پایین تر هم چک کنم
اونم بازم بدون اعتراض دوتا دکمه شلوارشو باز کرد و دقیقا تا زیر کصش کشید پایین…من دیگه راحت به بدنش نگاه میکردم کیرم شروع کرد به شق شدن وقتی پوست سفید و بدون مو زندایی رو دیدم مست شهوت شدم و یه کم دل جرئتم بیشتر شد.
همینطور که داشتم میمالیدم با پد اون قسمتو انگشتم با همون پد کردم رو کصش و به مانیتور رو به روم خیره شده بودم ولی چهره متعجب زندایی رو میتونستم بفهمم. باورم نمیشد الان دقیقا انگشتام رو کص زندایی بود… با خودم گفتم الان وقتشه باید ببینم زندایی چراغ سبزو نشون میده یا نه
شروع کردم با انگشتام مالیدن کصش تا جایی که یهویی انگشت وسطمو کردم داخل کصش …زندایی بازم هیچی نگفت یواشکی به چهرش نگاه کردم از چهرش شهوت میبارید و لباشو محکم به هم چسبونده بود تا لو نره.

با خودم گفتم این بهترین فرصته … همینطوری که داشتم میمالیدم کصشو گفتم بهش که باید شلوارتو بکشم پایین تر و بدون اینکه منتظر جواب زندایی باشم شلوارشو با شرتش تا زیر زانو کشیدم پایین… زندایی که شوک شده بود گفت لازم بود تا بکشی پایین؟منم با پرویی گفتم آره لازمه و با خنده ریز گفتم دکتر محرمه راحت باشین تا اینجا کع من همچیو دیدم پس شما هم راحت باشین تا کارم تموم شه
اونم با اکراه قبول کرد گفت سریع تمومش کن…منم باز شروع کردم کصشو مالیدن و انگشت کردن توش…وقتی دیدم داره به نفس نفس میوفته …خیلی سریع لبامو گذاشتم رو لبه های کصش و شروع کردم به لیسیدن

From:
Date: December 4, 2021